بعضی ها میگن اصلا بشر نمیتونه که یه منطق ثابت داشته باشه، آدم در زندگی تابع شرایط زمانی و مکانی هستش ، پس با این حساب آدم نمیتونه در شرائط مختلف یه شکل فکر کنه و یه منطق رو به کار ببره... یعنی آدم در کاخ و کوخ نمیتونه یه شکل فکر کنه ... و اون کسی که زیر بار ظلم و ستم شدید بوده و انواع محرومیت ها رو چشیده و در اختناق زندگی کرده وقتی وضعش تغییر میکنه طرز فکرش و منطقش هم تغییر میکنه...
هیچ وقت این نظریه ها توی گوشم نمی رفت، چون بزرگورانی مانند 14 معصوم و یاران باوفاشان، و در همین زمان معاصر خودمان کسانی مانند امام خمینی و خامنه ای، شهید بهشتی ، مطهری ، رجایی، دکتر چمران و خیلی های دیگه رو می دیدم که در هر زمانی که بودن نظریات و دیدگاهاشون هیچ تغییری نکرده. اینکه کجان و چه سمتی دارن و یا پیدا کردن براشون مهم نبود، اونها یک هدف داشتند و بهش فکر میکردن و در رسیدن به اون تلاش میکردن و لاغیر...
با این حال یادمان نمی رود اشخاصی هم مثل طلحه و زبیر در تاریخ حضور داشتند و همچنین حرّ ...
خیلی جالبه، این روزها هر مطلبی که می خونم همه از تاریخ استفاده کردن، مثال ها و مصداق هاشون رو از تاریخ میارن ،مثل همین مطلب خودم و چندتای دیگر! اما جالبتر اینجاست که هیچ کدوم نگفتن که توی همین تاریخ نوشته که چه عکس العملی باید کرد، چیکار باید کرد که کار بیخ پیدا نکنه، سکوت؟ اعتراض؟ مقابله به مثل؟ نقد؟ دست به شمشیر بردن؟ کدوم؟
پینوشت.....................................
دوستی می گفت اینکه صراحتا اسم اشخاص رو می بری و میگویی فلان کار رو کرده خب نیست، اینطور رک گویی زیاد جواب نمیدهد، من هم در جوابش گفتم ، بنده هر وقت با کنایه هم حرفی زدم کمتر کسی متوجه شده! این خط و این نشان ... ببینید هر کسی چه برداشتی برای خود میکند.
کوچکتر که بودم (منظورم دوران جاهلیتم است) مدام باخودم سر این قضیه کلنجار می رفتم که در جنگ صفین مگر انهایی که قران بر سر نیزه کردند کار بدی انجام دادند؟ خوب حرفشان که درست بود انها قرآن را قبول داشتند دیگر این جنگ در گیری سر چه بود که خون ریخته شد؟ اگر همه قرآن را مد نظر داشته باشند همه چیز حل خواهد بود و دیگر جای بحثی نیست!
آن وقت شعورم به این چیزها نمی رسید، نمی دانستم یعنی درک نمیکردم که گاهی انسان آنقدر میتواند پست شود که بخاطر منافع خودش هم که شده دست روی مقدسات خودش! نه اشتباه کردم! اگر برای خودش مقدس بود که دست به چنین کارهایی نمیزد، دست روی مقدسات مردم بگذارد و به راحتی آنها را زیر پایش له کند تا به اهدافش برسد ، تا جایی که قداست و احترام آن ارزشها را پیش چشم و اذهان مردم لجن مال کند.
من کاری به شخص ندارم، که آقای م. م فلان کرد یا آقای م. ک فلان! ولی خودتان چند لحظه کلاهتان را قاضی کنید ببنید چه لزومی دارد مثلا من تعداد کشته شدگان اخیر را هر طور شده به 72 نفر برسانم!
یا از اول شعار حسینی بدهم و بگم یک چیز مانده تا یک چیز!
یا همان اول رنگ چیز را انتخاب کنم!
و الان هم بیانیه بدهم و اعلام کنم برای گرفتن چیز روز قدس به خیابان ها بریزید! و آن روز را، روز چیز قدس نام گذاری کنم!
آقای موسوی، از همان روز اولی که شال سبز سیدی را به اسم سیادت (ناسیادت) خود به گردن آویختی و شعار یا حسین سر دادی و دم از خط امام زدی شصتم خبر دار شد و با خودم گفتم تاریخ تکرار شد!
آنها هم درست مثل شما دنبال خلافتی بودند که حقشان نبود، ولی نمیتوانستند قبول کنند که مردم امام را انتخاب کرده اند و شما دیگر جایی نداری، اما زمانی که علی علیه السلام به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب شد، دست به شمشیر بردند و گفتند حق ما را بدهید! و جالب است درست شبیه شما قرآن بالای سرشان بردند! ولی خبر نداشتند آنها که قرآن بالای سر گرفتند و دم از آن می زدند همین کارشان خلاف کلام خدا بود! می بینید چقدر به هم شبیه هستید ولی یادت باشد که اگر هم همین طور پیش بروی مطمئنا جنگ خوارجی هم پیش رو خواهد بود، و مبادا یادت برود که نتیجه جنگ خوارج چه شد!
اما از آینده می ترسم، اینده ای مابعد از دولت چهارم، اگر اینجا هم مثل تاریخ تکرار شود! آنوقت چه؟! معاویه ای خواهیم داشت! مهره هایی را هم اصلاح طلبان الان مدنظر گرفته اند برای اعلام نامزد انتخابات چهار سال دیگر، اشخاصی هستند که چهره ی مقبولی در پیش مردم دارند مثل ... ، ولی درونشان چیزیست که آدم از گفتنش هراس دارد!
با علی در بدر بودن شرط نیست
ای برادر نهروان در پیش روست
معمولا هر وقت برادرم به منزلمان می آید اگر بحثی چیزی باشد در موردش صحبت میکنیم، این وسط پدرم هم بی نصیب نیست، ایشان با اینکه خیلی وقت است بی بی سی را بخاطر هرزه گوییهایش کنار گذاشته و خیلی کمتر از قبل اخبار گوش میدهد ولی با این حال از خیلی اخبار ها اطلاع دارد و برای خودش یه تحلیل گر سیاسیست!
دیشب هم طبق معمول برادرم پیشمان بود و در مورد برخی از عملکرد های روحانیون سرشناس بحثمان شد، اینکه چرا وقتی وضع مملکت و کشور را می بینند اما با این حال سکوت نمی کنند و برای جلوگیری از عواقبی که ممکن است از اظهار نظرهایشان پیش بیاید موضعشان را حفظ نمی کنند!
این برای خودم هم مثل یک علامت سوال توی ذهنم جا خوش کرده! الان نمیخواهم هیچ اسمی از کسی ببرم چون می ترسم خونم رو حلال کنید!
من ماندم وقتی رهبری چون امام خامنه ای ، اداره مملکتی را به دست دارد و مصلحت جامعه را ایشان بهتر می دانند، دیگر جای نقد و اظهار نظری برای مابقی باقی نمی ماند که هر کسی نظرش را بدون هیچ دلیل فقهی محکمی ارائه بدهد و باعث هرج و مرج کشور شود، اگر هم نظر یا حرفی دارد می تواند خیلی محرمانه به رهبری ارائه بدهد که ایشان ارجاع و رسیدگی کنند و باعث نشود که دست مایه ی برخی سودجویان شود.
پدرم دیشب حرف قشنگی زد، گفتند اگر دو فقیه داشتیم که یکی شان آگاه به مسائل زمان بود او مقدم بر رهبریست، اگر فقط یکی شان فقیه بود و یکی دیگر آگاه به زمان، آن شخصی که آگاه به زمان است و مصلحت مردم را می داند بر رهبری مردم مقدم تر است...
الان هم قاطعانه می گویم، نماز و روزه مسئولین به درد ما نمی خورد، ما شخصی را می خواهیم منصبهای دولتی را بر عهده بگیرد که خیر و شر مردم را بداند، که هر جایی دهانش را باز نکند و باعث فتنه شود،در این پستم هم گفتم، ندانم کاری های خیلی ها باعث شده که مردم حساب کار طرف را به پای همه بریزند! یکی نیست بگوید تو اگر خیر خواه مردم بودی متوجه می شدی که الان سکوت بهترین موضع برای توست!
توی جریان انتخابات امسال خیلی ها دستگیر شدند، و اصلا فکرش رو هم نمی کردم که یک روز گریبان گیر خودم هم بشه و شروع کنم به اعتراف کردن!
الان یکی دو هفته ای میشه که زندانی هستم، این چند تا پست وبلاگی رو هم که گذاشتم از سر لطف این مسئولین بود که توی زندان به من هم اجازه دسترسی به اینترنت دادن هست، توی این یک هفته هیچی نگفتم ولی الان میخوام مثل بقیه اعتراف کنم و بگم هرچه داریم از نظام داریم!
می خواهم بگویم من هر هیزم تر و خشکی که به این مردم فروختم، هر کاری که کردم از سر لطف بود و خواستار عفو و بخشش از محضر محترم دادگاه و مقام معظم رهبری هستم.
درسته که من هیچ وقت دید مثبتی نسبت به کشور نداشتم و هیچ حرکت همسویی در پیشبرد هر چه بیشتر اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی نداشتم و هر چه کردم فقط در خلاف مسیر کشور بود ولی باز اعتراف میکنم که هر چه داریم از این نظام داریم و بدون او هیچ نیستیم...
و اعتراف میکنم که ما با این براندازی نرم میخواستیم کشور را سر نگون کنیم و خودمان و رؤسایمان گردونه را به دستمون بگیریم و باز اعتراف میکنم که که بدون نظام هیچ نیستیم.
ریس محترم دادگاه، من صادقانه عرض میکنم که خودم هم از طرز اعتراف کردنم خنده ام میگیرد، چرا که خدا شاهد است دیگر دستم به جایی بند نیست، چون نمیتوانم مثل اقایان فلانی و فلانی ... فلنگ را ببندم و از کشور متواری شوم، وگرنه با این کارهایی که بنده انجام داده ام کدام عقل سلیمی باور میکند که من بگویم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران یعنی هویت من، یعنی خود من...
رئیس محترم دادگاه ، جناب آقای فلانی، با این که برای هیچ کس قابل هضم نیست و خنده دار به نظر می رسد، سخنم را اینگونه پایان میدهم، (چند آیه از قرآن کریم، سخنانی از کلام امیرالمونین از نهج البلاغه و تاکید کردم که روزه هستم و مقداری شعر حافظ را خواندم و گفتم) من پشیمان هستم و خواستار بخشش از مردم عزیز کشور ایران و باز هم می گویم که بدونم نظام هیچ نیستم ...
اصلا باورم نمی شد ابطحی کسی که اصلا کراهت داشتم اسمش را ببرم خودش را در مقابل همه لخت کند، کسی که خوب بلد بود روی همه چیز پوشش بگذارد، (البته او سرش را زیر برف می کرد ولی ما که کور نبودیم ) خوشحالم از این که اعتراف کردند بدون این نظام هیج نیستند، و هر چه دارند از این نظام است...
حالا هر چه بود گندشان را زدند، و شکر خدا بویش هم بلند شد، هم برای خودشان و هم برای کسانی که چشم بسته حرفشان را قبول می کردند، به قول آقای عطریانفر گناه من و خیلی های دیگر این بود می دانستیم و افشا نکردیم.
آنان خودشان را حتی برای خودشان هم رو کردند البته تعداد کمی از آنان و ای کاش همه اصلاح طلبان جرأت این کار را داشتند، خیلی دوست داشتم محمد خاتمی را جایی که ابطحی در دادگاه ایستاده بود ببینم و همین طور خیلی های دیگر...
و الان دیگر در بوق کرنا کردن این رسانه های غربی و دوستان غربیشان هم هیچ فایده ای ندارد، اینکه هر کدامشان دستشان که هر جا بند می شود بگیرند شاید توانستند ذره ای از این افتضاحی را که به بار اوردند را بخوابانند، خیلی برایم خنده دار بود که آنان که خارج از ایران هستند و از اوضاع داخلی کشور خبر ندارند، و مدام شعارشان بر ضد این ملت این است که در ایران سانسور خبری وجود دارد چطور خودشان را مطلع از قضایا می دانند!!! و این دلیل های مضحک را می آورند! مثل همان خانم شیرین عبادی که حتی به اندازه گوساله ای چیزی بارش نیست برای ما قدقد می کند که انان تحت فشار این حرفها را زدند!
به امید روزی که دست همه شان برای ملت رو شود...
چند هفته ی پیش یکی از دوستان نامه ی بلندی برام نوشت، مربوط به حوادث اخیر و عکس العمل کشور نسبت به این اوضاع بود و هم چنین ولایت فقیه، بحث ولی فقیه رو شاید توی پست جدا گانه ای بنویسم، و اما مسائلی که مربوط به این قضایا مطرح کردند!
خیلی ها دید منفی نسبت به عکس العمل نظام در رابطه به مسائل اخیر داشتند و دارند، برای همین تصمیم گرفتم جوابی که به دوستم را دادم را در این جا هم بیاورم، شاید بعضی ها قانع شدند! سه تا از سوالاتی که مطرح شد این بود که:
1ـ چرا رئیس جمهور طی سخنرانی گفتن، آقایون و خانم های 40 میلیون ممنون، ولی این وسط یک عده خس خاشاک هستند... ، مگر اینها مردم ما نیستند که به خس و خاشاک خطاب می شن؟! اینکه نیروی انتظامی مسلح و با باتوم بین مردم بیان چه معنا داره؟! می دونی همین باتوم اگر بخوره توی سر یکیشون چقدر خطر داره؟!
اول قبول کن که همه جا خوب و بد داره، اینکه به صرف مردم ما هستند درست نیست، مردم ما اون کسی نیست که ضد کشور عمل کنه، مدام دنبال فرصتی باشه که بخواد امنیت جامعه رو بهم بزنه، مگر اون کسی که سوزونده شد و کشته شد مردم ما نبودن؟! اگر این طوریه منم میگم اشخاصی مثل شیرین عبادی، مهاجرانی و خیلی های دیگه مردم ما هستند، ببینم اصلا اون بسیجی که اندختن توی جوب و بنزین ریختن روش و شروع کردن به آتیش زدن رو سپاه و نیروی انتظامی کرد یا اون ادمایی که تو اسمشون رو میزاری مردم ما؟! یا اون مردی که تصاویرش از تلویزیون پخش شد! این ها رو نیروی انتظامی کرد؟! این ها هر غلطی دلشون خواست بکنند بعد ما همین طوری بشینیم که امثال اون ها نگن این ها مردم ما هستند و نباید باتوم بخورن؟! آخ بمیرم که چقدر هم خوردند!!! من اگر جای اونها بودم باتوم که چه عرض کنم، با چاقو گوشت هاشون رو تیکه تیکه می کردم، مگه اون ها انسان نبودن که مردی رو جلوی چشم زن و بچه اش به باد کتک می گیرن، این ها رو نیروی انتظامی کرد ؟! اون مادر و دختری رو که به مهد کودک پناه برده بودن رو با گلوله به قتل رسوندن و به پایگاه بسیج حمله کردن، ببینم این ها رو سپاه و بسیچی ها کردن؟! مردم رو از کار و کسب اندختن، اموال دولتی رو به آتش کشیدن، 2 میلیارد خسارت زدن، این ها رو کی کرد؟! طرف رو فقط به جرم اینکه یه من ریش داره به باد کتک می گیرن، این ها رو کی کرد؟! بازم تو به این ها می گی مردم ما!!!
2ـ چرا اس ام اس ها قطع شد، سرعت اینترنت اومد پایین، خیلی از سایت ها فیلتر شد، تلفن خارج از کشور قطع شدو خیلی چیز های دیگه...
ببین عزیزم، خودت هم می دونی که بخاطر این اغتشاشات اخیر بود، اگر جلوش گرفته نمی شد معلوم نبود سر این مملکت چی می اومد، از قدیم گفتن تر و خشک با هم می سوزه، به خاطر چندین نفر نا اهل توی کشور این خرابکاری ها را کردن مجبور شدن کل کشور بایکوت کنند، و ما هم به عنوان شخصی که تو ی این کشور سهمی داریم، وظیفه داریم که با نیروی انتظامی همکاری کنیم، و این حرف اصلا معنا نداره که بگی این عملکردشون یعنی دیکتاتوری!!! می بینی که الان همه چیز برگشته سر جاش، و این وظیفه ماست که برای بازگشت آرامش به کشور با ارگان ها همکاری کنیم و مدام نق نق نکنیم که چرا اس ام اس ها قطع شد یا اینترنت فیلتر شد، من برای بازگشت آرامش به کشورم حاضرم جانم رو هم بدم، دیگه اینها که سهله!
3ـ اصلا نمی تونی توی مترو یا هر جای دیگه حرفی بزنی از ترس اینکه مبادا اطلاعاتی ها بگیرنت، همه جا مامور دارند، وای از روزی که دستگیر بشی، حتی نمی تونی بعضی از کارهای رهبری یا هر شخص دیگه رو زیر سوال ببری و بگی چرا؟ این اسمش جمهوریه؟ دیکتاتوریه ، دیکتاتوری، چون اصلا ازادی نداری!
دوست جان، منظورت از آزادی بیان چیه؟ ببین اگر توی ایران آزادی بیان نبود، پس این همه پاسخ به شبهات معناش چیه؟ اینکه مدام از ولایت فقیه می پرسن یا بهش شک دارن، نه به ولی فقیه به خیلی چیزهای دیگه، ولی یه موقع هست یکی یه بحث هایی رو مطرح می کنه و یک حرفهایی رو می زنه و قصدش هم اینه که یه عده رو بر علیه کشور هدایت کنند و به عبارت شورش کنند، خوب مسلا جلوش گرفته می شه، و توی هیچ کشوری همیچین ازادی وجود ندره که آخرش ختم به یک سری هرج و مرج و شورش بشه، اطلاعاتی ها هم بخاطر همین خیلی حساسیت نشون میده، از قدیم گفتن احتیاط شرط عقله، شاید برای همینه که بیگناه هم بینشون هست!
پینوشت..................................................
مشکل ما اینه که کشورمون رو با کشورهای غربی مقایسه می کنیم، کشوری که مبنای ان بر اسلام گذاشته شده و مردم ان با فرهنگ اسلامی رشد کردند چطور با کشورهای غربی و سیستم های آن و قوانین قابل مقایسه است؟!
یک هفته به جایی رفتم که نه موبایل آنتن می داد و نه دسترسی به خط تلفن داشتم و نه از رادیو تلویزیون خبری بود و نه از هیچ روزنامه ای! کل مسیر هم توی راه بودیم که حداقل نمی شد از دهان مردم چیزی شنید. موقع برگشتن هم احساس می کردم مانند شاهان قاجار هستم که در مملکتش هر غلطی خواستند می کنند ولی خودش هیچ اطلاعی ندارد .
وقتی هم وارد خانه شدم اولین سوالی که از پدرم پرسیدم این بود که حاج آقا هاشمی هفته ی گذشته در خطبه های نماز جمعه چه گلی کاشت! و سوالاتی که خودم هم نمی فهمیدم چه می پرسم!!!
الان هم که نشسته ام و مطالب روی هم انباشته شده و تاریخ گذشته قبل از امتحاناتم را میخوانم! یعنی حدود یک ماه و نیم پیش... که اصلا فرصت تایپ و به روز رسانی وبلاگ را نداشتم، در حال حاضر سرم خلوت شده ولی این طور که بویش می آید بیکاری به ما نیامده و دوباره خبرهایی هست!
یک بار یکی هست یک حرفی را می زند و از آن طرف اگر بخواهد از زیرش شانه خالی کندو خلاف آن عمل کند در خفا انجام می دهد، به طوری که کسی نفهمد حرفش با عملش یکی نیست، مثل معاویه!
یک بار هم یکی هست که یک حرفی را می زند ولی از آن طرف درست و در مقابل چشمان همه گان خلاف آن را انجام میدهد، که با این کارش یا مردم را احمق فرض کرده و یا خودش را به نفهمی زده، مثل یزید!
شاید کمی سخت باشد چهره ی دسته اول را رو کنی، ولی رو کردن چهره ی واقعی دسته ی دوم اصلا کار مشکلی نیست، چون فقط کافیست یک جفت چشم بینا و عقل درست و حسابی داشته باشی، و وقتی تناقض گویی هایش را دیدی مطمئنا دیگر حنایش برایت رنگی نخواهد داشت، مگر اینکه با حمایت از او چیزی به تو بماسد و یا بتوانی به خواسته های ناروایت برسی.
مثلا من می گویم در ستاد انتخاباتیم باید افرادی متعهد به ارزشهای انقلاب اسلامی، پایبند به آرمان های امام خمینی (ره)، و استوار در جهت برقراری و حفظ استقلال، آزادی، عدالت و حمایت از مستضعفان باشد و در سطح ملی و استان ها خوشنام باشند.
اما وقتی که به نگاه به عملکردهایش می کنی، می بینی که کسانی مثل احسان نراقی، علی ربیعی، محمد رضا تاجیک، غلامرضا ظریفیان، علی وفقی، صفدر حسینی و ... که پرونده برخی از انها گاها مبارزات علنی برای براندازی نظارم دیده می شود و در همین چند سال پیش در واقعه 18 تیر نیز بی نصیب نبوده اند! حضور دارند.
حال سوال اینجاست که چرا به انتخاب چنین افرادی دست زده، آیا خبر نداشته که این فراد مسئولیت ستاد انتخاباتیش را در استانهای مختلف بر عهده دارند، و یا خبر داشته و سکوت را اختیار کرده؟!
اگر فرض اول را در نظر بگیریم که او از حضور چنین افرادی در ستادش بی خبر بوده، در این صورت باید برای ادامه کارش تجدید نظر کند، چون اگر همین اول کار نتواند از حضور چنین افرادی که پرونده سیاه و تاریکی دارند و بر همه نیز روشن است جلوگیری کند، چگونه می تواند فردای ریاست جمهوری از نفوذ آنها در دستگاه دولتی و مسائل مهم کشوری جلوگیری کند؟!
حالا اگر فرض دوم را در نظر بگیریم و بگوییم او از حضور این افراد در ستادش با خبر بوده، ولی سکوت را اختیار کرده و یا راضی بوده، که اگر چنین فرضی را در نظر بگیریم، اوجفای بزرگی را در حق مردم این ملت و آرمانهای این انقلاب انجام داده، چرا که امام (ره) مدام ملت را از دست گرفتن این انقلاب به دست نا اهلان بر حذر می دانست.
بله آقای موسوی، شما با این عملکردهایتان، و با این تناقض گویی هایتان، تمام راههایی را که شاید چهره ی شما را در نزد ما دلسوز و خیر خواه این ملت ومردم بداند بست اید. و با چرند گویی های ما بعد انتخابات قضیه را از اینی که هست بدتر نکنید.
حرف های گفتنی زیاد است، اما مطلبی که از نظر من مهمتر از همه است و ذهن مرا مشغول کرده است حمله به خوابگاه جوانان و دانشجویان است. این حادثه تلخ قلب مرا جریحه دار کرد، حادثه غیر قابل قبولی در جمهوری اسلامی بود حمله به منزل و مأوی و مسکن یک جمعی به خصوص در شب یا در هنگام نماز جماعت به هیچ وجه در نظام اسلامی قابل قبول نیست، جوانان این کشور چه دانشجویان چه غیر دانشجویان، فرزاندن من هستند و برای من هر گونه چیزی که برای این مجموعه ها مایه اضطراب و ناراحتی و اشتباه در فهم باشد بسیار سخت و سنگین است(...) این بهانه که 100 نفر 200 نفر خارج شوند از کوی دانشگاه و حرفهایی زدند و شعارهایی دادند، این مجوز نمی شود برای اینکه کسانی، در هر جایی با هر نامی دارد وارد آن محیط بشوند و کارهای ناروایی انجام بدهد. مگر من بارها نگفتم در اجتماعی که کسانی که مخالف هستند هیچ کس نباید رفتار خشونت آمیز داشته باشد که این دشمن را خوشحال می کند، بارها این حرف را گفتم، چرا گوش نکردند؟! چرا گوش نمی کنیم؟! حتی اگر یک چیزی که خون شما را به جوش می اورد ، مثلا فرض کیند اهانت به رهبری کردند، باز هم باید صبر کنیم، سکوت کنید، اگر عکس مرا هم آتش زند و پاره کردند باید سکوت کنیم، نیرویتان را حفظ کنید برای آن روزی که کشور به ان نیازمند است. برای آن روزی که نیروی جوان و مومن و حزب اللهی باید رد مقابل دشمن بایستد و الاّ حالا فرض کنیم یک جوانی یا یک دانشجوی فریب خورده ای یک حرفی زد، یک کاری کرد، چه اشکالی دارد؟ من از او صرف نظر میکنم و اما یک مطلبی من به دشمن می گویم : (...) این دشمن ها بدانند خواب برگشتن آمریکا به این مملکت یک خواب پریشان و غیر قابل تعبیر است(...) آخرین جمله را هم به امام و مقتدای خودمان ولی العصر ارواحنا فداه بدهیم، ای سید و مولای ما ، پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستاده ایم ،بزرگترین آرزو و افتخار بنده این است که در این راه پر افتخار، پر فیض، پر بهجت جان خودم را تقدیم کنم...
در این متن چند خطی که امام خامنه ای در این روز به مناسبت افتضاحاتی که طرفداران و مزدوران آمریکایی و غربی بوجود اوردند ، سخنرانی کردند، چند نکته به وضوح به چشم می خورد:
1ـ متعهد بودن ایشان نسبت به مسائل نظام و بی خیال نبودن، اینکه عده ای می گویند فقط یک جایی نشسته و بی خبر از همه جاست در اینجا مشخص است.
2ـ قانون مند بودن ایشان که چقدر نسبت به برقراری قانون در کشور توجه دارند.
3ـ ایشان بی نهایت خویشتندار هستند، باور کنید اگر هر کسی به غیر از ایشان بود، به خاطر کثافت کاری که در این روز انجام دادند، به جای اینکه به گفتن چند کلمه اکتفا کند، همه شان را به سلابه می کشید.
4ـ خیلی ها می گویند کافی ست به غیر از گل به رهبری بگوییم تا سر از زندان اوین در بیاوریم، خودتان که شاهد هستید، ایشان گفتند من از آنها صرف نظر می کنم( اما اینکه بخواهند با این حرکاتشان جو کشور را متشنج کنند حرف دیگریست.)
5ـ اقتدار، این اصلی است که لازمه هر کشوریست، ایشان با اقتدار می گویند که خواب برگشتن به امریکا را هم نمی توانید ببینید، (این حرفهایش تصویر امام خمینی را در ذهنم تداعی میکند)
6ـ فراموش نکردن اینکه زیر سایه چه کسی هستیم ، و ما به تنهایی از خود هیچ نداریم، گفتن این سخن ها، غروری را که عده ای برای ایشان تصور کرده اند را به سراب تبدیل می کند، و این جملات از آخرین خطوط سخنرانی ایشان برداشت می شود.
مطمئنا در این روز وبلاگ ها و سایت های ضد نظام بیکار نخواهند نشست و با یادآوری وقایع این روز، و جهت دهی به افکار عمومی به طرف مقاصد شومشان، می خواهند 18 تیر دیگر در فضای مجازی اینترنت راه بیاندازند، هر کس به سهم خودش باید در این روز برای دفاع از مقام بزرگ ولایت بنویسد، چون سکوت در این روزها به معنای تایید گفته های آنان است.
پینوشت...................................................
هر کس ناسزایی گفت پیامش عمومی می شه، ولی به شرط اینکه جراتش رو داشته باشه و با نام سایت و آدرس ای دی خودش ثبت کنه.
"وقتی انتخاب شد، به ایشون پیام دادم و گفتم این طور که تو پیش میری نمیتونی کاری از پیش ببری، میری پیش رهبر و میگویی شما مقامت محفوظ، احترامت محفوظ، 22 میلیون مردم به من رای دادن، این 22 میلیون همه میدونستن که رهبر کشور به شخص دیگری نظر داره، دفترش، خودش و همه اش شخص دیگری رو تایید میکنن، این 22 میلیون اومدن به ایشون رای دادن ، معنی اش اینه که ما اون تشکیلات رو قبول نداریم..."
اینها حرفهای آیت الله!!! منتظری بود که وقتی خاتمی به ریاست جمهوری رسید به شخص خاتمی نوشت و در آن تاکید کرد که الان 22 میلیون نفر آدم پشت سرت هستند و میروی نزد مقام معظم رهبری و این چنین جملاتی را بر زبان می آوری که از آن زمان به بعد به لقب "ضد ولایت فقیه" که الحق لایقش بود نسبت گرفت.
آقایان توجه داشته باشید که زمان روزی دور خواهد زد وا ین طور نیست که فقط همیشه یک نفر دهانش را باز کند و هر چه می خواهد بگوید...
الان اگر جرات داری و به موسوی این پیام را بده و بگو این 24 میلیون رای که مردم به دکتر احمدی نژاد داده اند یعنی اینکه 24 میلیون نفر با این عقایدی که اقای موسوی و خاتمی و در کل اصلاح طلبانی که غربیان حمایت خود را ازآنان اعلام کرده اند مخالف هستند.
کجایند آنانی که مدعی این شعار "میزان رای ملت است" را سر میدادند. و حال این چنین در کشور اغتشاش می کنند و در راستای درخواست های بیگانگان حرکت می کنند و تظاهرات بر پا میکنند.
مگر اینجا شهر هرت است که هر غلطی دلتان بخواهد بکنید؟! مگر اینجا چفت و بست ندارد؟!
یعنی آنها نمیدانند که غربیان چه اهدافی دارند؟! یعنی نمی فهمند که با این کارشان و تظاهراتشان چقدر در پیش برد اهدافشان کمک میکنند؟!
چرا نمی توانید قبول کنید که مردم این را خواسته اند و هیچ دخل و تصرفی در انتخابات نبوده است!!! خدا ان شاءالله عقل سلیمی به شما عطا کند که با این کارتان فقط کشور را رو به سوی نابودی می کشانید و بس.